دنیای اسلام پس از پیامبر، ۲۵ سال از خلافت امیرالمؤمنین محروم بود؛ اما علت این محرومیت چه بود؟ چرا خواصی که در غدیر خم با پیامبر و ایشان بیعت بر خلافتش نمودند، در بزنگاه تاریخی رحلت پیامبر عهدشکنی کردند؟ و سخن «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» پیامبر را به پشت سر انداختند؟
جواب جامع و مانع آن را در این فراز از دعاى پرفیض ندبه مییابیم:
«لَایُسْبَقُ بِقَرابَهٍ فِی رَحِمٍ، وَلَا بِسابِقَهٍ فِی دِینٍ، وَلَا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَهٍ مِنْ مَناقِبِهِ، یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِما وَآلِهِما، وَیُقاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ، وَلَا تَأْخُذُهُ فِی اللّٰهِ لَوْمَهُ لائِمٍ، قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنادِیدَ الْعَرَبِ، وَقَتَلَ أَبْطالَهُمْ، وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً بَدْرِیَّهً وَخَیْبَرِیَّهً وَحُنَیْنِیَّهً وَغَیْرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلَىٰ عَداوَتِهِ، وَأَکَبَّتْ عَلَىٰ مُنابَذَتِهِ، حَتَّىٰ قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَالْقاسِطِینَ وَالْمارِقِینَ، وَلَمَّا قَضىٰ نَحْبَهُ وَقَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِینَ، وَالْأُمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلَىٰ مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَهٌ عَلَىٰ قَطِیعَهِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلَْدِهِ، إِلّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَىٰ لِرِعایَهِ الْحَقِّ فِیهِمْ»
با نزدیکیاش در خویشاوندی به رسول خدا، کسی بر او پیشی نگرفت
و همچنین با سابقهاش در دین، کسی بر او مقدم نبود
و در فضیلتی از فضائل هیچکس به او نرسید،
کار پیامبر (درود خدا بر او و خاندانش) را پی گرفت و بر اساس تأویل قرآن جنگ میکرد
و درباره خدا سرزنش هیچ سرزنشکنندهای را به خود نمیگرفت،
خون شجاعان عرب را، در راه خدا به زمین ریخت و دلاورانشان را از دم تیغ گذراند و با گرگانشان در افتاد،
پس به دلهایشان کینه سپرد، کینه جنگ بدر و خیبر و حنین و غیر آنها را،
پس دشمنی او را در نهاد خود جا دادند و به جنگ با او رو آوردند
تا پیمانشکنان و جفاپیشگان و خارج شدگان از دایره دین را کشت
و هنگامیکه درگذشت و او را بدبختترین پسینیان که از بدبختترین پیشینیان کرد، به قتل رساند،
دستور رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش) درباره هدایتکنندگان، از پس هدایتکنندگان [امامان بعد از پیامبر] اطاعت نشد
و امّت بر دشمنی نسبت به آن حضرت پافشاری کردند
و برای قطع رحم او و تبعید فرزندانش گرد آمدند،
مگر اندکی از کسانی که برای رعایت حق درباره ایشان به پیمان پیامبر وفا کردند.
آری همه اینها به کینههای بدری و خیبری و حنینی خواص برمیگردد. همانهایی که در این جنگها و غیر آنها زخم عدالتجویی علی علیهالسلام بر پیکر خودشان و قوم و قبیلهشان نشسته بود؛ وقتی میدان را خالی از پیامبر ص دیدند، علی را خانهنشین نمودند.
ابن ابى الحدید که از بزرگان و افاضل علماى عامه و معتزلى مذهب است میگوید: «بدان که تقاعد على علیهالسلام از جهاد براى آن است که تو میدانى که چگونه مردم در آن هنگام با او بیعت نمودند و سپس بیعت خود را نقض کردند و حال آنکه از وفات رسول خدا بیست و پنج سال گذشته بود و معلوم است در این مدت کینهها فراموش شده بود و آنانى که پدران و عشیره ایشان به دست آن حضرت کشته شده بودند مرده بودند و قرنى از میان رفته بود و قرن تازه به جاى آن آمده بود و از آنهایی که با آن حضرت عدوات داشتند و یا کینه او را در دل داشت بودند به جز از اندکى کسى باقى نمانده بود؛ و حالت او بعد از انقضاى این مدت دراز با جماعت قریش و اظهار کینه و عداوت آنان با وى مثل این بود که گویا در روز وفات رسول خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم به مسند خلافت نشسته است حتى آنکه بازماندگان قریش و جوانان و نوباوگان آنها که در جنگها او را ندیده بودند و ضربتها و شمشیرهایی که به گذشتگان آنها زده و آنها را به جهنم فرستاده بود مشاهده ننموده بودند کارى با آن حضرت کردند و عدواتى با او نمودند که اگر گذشتگان ایشان بودند نمیتوانستند کرد.»[۱]
پس نکته دومی هم حاصل میشود و آن اینکه وقتی نسل اول که آن زخمها را از علی علیهالسلام خورده بودند جای خودشان را به نسل بعدی دادند، بعدیها به دور علی علیهالسلام جمع شدند و با ایشان بیعت نمودند؛ به عبارت دیگر علت رجوع به امیرالمؤمنین و بیعت با ایشان تعویض نسل بود.
————————————————
[۱] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید مجلد ۱۱ ص ۱۱۴ خطبه ۲۱۱ و در نسخ دیگر خطبه ۲۱۵٫